بر اساس قانون برنامه پنجم توسعه كشور، استفاده از تمامي روشهاي بهبود بازيافت توليد براي شركت ملي نفت ايران يك تكليف است؛ چراكه به واسطه افزايش عمر مخازن، توليد كاهش مي يابد و نگهداشت و افزايش ميزان توليد در اين شرايط ضرورت دارد. در اين بين، استفاده از روش هاي افزايش توليد چاه محور، نه تنها به افزايش توليد كمك مي كند، بلكه به افزايش عمر مخازن نيز مي انجامد.
شركت ملي نفت ايران براساس ماده 125 قانون برنامه پنجم توسعه كشور موظف است با رعايت توليد صيانتي، بر پايه آمار توليد سال 1389، در طي پنج سال برنامه توسعه، با استفاده از انواع روشهاي اكتشاف و توسعه، يك ميليون بشكه نفت خام به ظرفيت توليد روزانه خود بيفزايد؛ بنابراين نكته حائز اهميت در اين قانون، تاكيد بر افزايش توليد به ميزان يك ميليون بشكه در روز و استفاده از تمامي روش هاي ممكن براي دستيابي به اين مقدار است. اگر نگرش نظاممندي نسبت به روشهاي بهرهبرداري از ذخاير هيدروكربني داشته باشيم، درمي يابيم كه در فاز بهره برداري، بهبود بازيافت نفت (IOR) مستلزم بكارگيري روشهايي براي برطرف كردن مشكلات يا بهينه سازي موضوع هاي مرتبط با سه جزء اصلي سيستم توليد يعني مخزن، چاه و تاسيسات سطح الارضي است.
روشهاي ياد شده به ترتيب روش هاي مخزن محور (همانند تزريق آب يا گاز به مخزن)، تاسيسات محور (همانند بهينه سازي تاسيسات نمكزدايي) و چاه محور (همانند فناوري حفاري و تكميل چاه، فرازآوري مصنوعي) هستند كه وجه تمايز اين سه دسته از روش ها در مدت زمان و هزينه دستيابي به توليد بيشتر است. از اين رو روشهاي چاه محور، تاسيسات محور و مخزن محور، روش هاي بهبود توليد هستند كه به ترتيب در كوتاه مدت (6 ماه تا يك سال)، ميان مدت (دو تا سه سال) و بلند مدت (سه تا پنج سال) به افزايش توليد مي رسند. از سوي ديگر هزينه اجراي اين روش ها با حركت از سمت روش هاي چاه محور به مخزن محور، بيشتر و بيشتر مي شود.
در يكي از مطالعاتي كه بر اساس نقطه نظرات خبرگان شركت هاي بزرگ نفتي در خصوص روش هاي مختلف عملياتي بهبود بازيافت توليد در بيش از 80 ميدان و 400 مخزن خليج مكزيك به منظور بررسي روش مناسب بهبود بازيافت توليد صورت گرفت، ميزان افزايش ضريب بازيافت توليد حاصل از به كارگيري روشهاي چاه محور در حد قابل قبولي (بين 2 تا 15درصد) نسبت به روشهاي مخزن محور (بين 2 تا 22 درصد) قرارگرفت كه نشان دهنده اهميت روش هاي چاه محور در مقايسه با روش هاي مخزن محور است.
با توجه به لزوم سرمايهگذاري اوليه مناسب براي استفاده از روش هاي چاه محور و همچنين امكان وجود هزينه هاي تعمير و نگهداري در طول زمان بهرهبرداري، محاسبه سود خالص فعلي (NPV) با استفاده از اين روش ها نتايج جالبي را بههمراه دارد. زمان بازگشت سرمايه براي استفاده از يك پمپ درون چاهي در يك بازه زماني 10 ساله، با نرخ 200 درصد و در فاصله 6 ماه، امكان برنامهريزي براي توليد با استفاده از اين تجهيزات را توجيه پذير مي كند.
پارادايم غالب در كشور ما براي بهبود توليد به طور عام، استفاده از روش هاي مخزن محور به شكل تزريق گاز يا آب در مخازن است. امروزه به علت نياز به منابع عظيم آب و گاز براي تزريق به مخازن از سويي و تاسيسات مورد نياز براي بكارگيري اين روش ها، در كنار هزينه هاي زياد و زمان قابل توجه لازم براي عمل كردن مكانيزم هاي توليدي از جمله ريزش ثقلي، روش هاي مخزن محور با چالش مواجه هستند.
برغم وجود برخي تجربيات موفق همانند تزريق ژل پليمر براي مقابله با توليد آب در يكي از ميادين نفتي يا استفاده از پمپهاي درون چاهي در برخي از چاهها، عدم وجود سازمان و فرايند منسجم به منظور استفاده سيستمي و مستمر از روشهاي افزايش توليد چاه محور مشاهده ميشود.
براي رفع اين چالش بايد سازمانهاي فعال و اثرگذار در پيشبرد اين روش ها شناسايي و مأموريت هر كدام براي اجراي اين روش ها تعيين شود؛ به علاوه بايد نهادها، روش ها و دستور العمل هاي اجرايي تعريف و براي يكپارچه كردن فرآيند بكارگيري اين روش ها با برنامههاي مالي و فني شركت ملي نفت ايران تدوين شود.
بكارگيري روش هاي چاه محور مغايرتي با انجام روش هاي ازدياد برداشت (EOR) و بهينه سازي تاسيسات (FSI) ندارد و اين روشها هم به عنوان روشهاي ميان مدت و دراز مدت ميتواند در دستور كار شركت ملي نفت ايران قرار گيرد.
بر اين مساله هم بايد تاكيد كرد كه روش افزايش توليد چاه محور احتياج به سرمايهگذاري اضافي نداشته و در حقيقت يك بهبود مستمر مديريتي است و باعث ميشود از منابع مشخص، ارزش افزوده بيشتري ايجاد كرد مشروط به اينكه اهداف به صورت مشخص، قابل اندازه گيري، داراي برنامه زمانبندي تعريف شده، در حين اجرا پايش و در انتها ارزيابي شود و به عنوان مبنايي براي تصميمات بعدي قرار گيرد. براي دستيابي به اين مهم ميتوان از شاخصهاي كليدي عملكرد (KPI) استفاده كرد، به اين صورت كه شاخص هايي كه مبين عملكرد سيستم توليد بوده و قابل اندازه گيري است، تعريف شوند؛ سپس بايد اين شاخصها با توجه به شرايط فعلي مقداردهي شده و با توجه به رسيدن به اهداف برنامه پنجم و چشم انداز، مقادير مطلوب اين شاخص ها در پنج سال آينده مشخص شوند.
ميتوان مقادير شاخصها را ماهانه يا سالانه رصد و با توجه به وضعيت فعلي و وضعيت مطلوب ترسيم شده براي آينده، ميزان بهبود در عملكرد را مشخص كرد. در اين بين نقش به كارگيري روشهاي افزايش توليد چاه محور را نيز ميتوان مشخص و به طور مستمر اثر آن را در بهبود اين شاخص ها رصد كرد و با ارزيابي نتايج، تصميمات درباره بكارگيري اين روش ها را بهبود بخشيد.
بديهي است بنا به تكاليف مشخص شده در اسناد بالادستي وزارت نفت نظير سند چشم انداز در افق 1404، قانون برنامه پنجم توسعه كشور و همچنين شرايط اقتصادي و سياسي خاص كشور، اولويت نخست شركت ملي نفت ايران، حفظ سقف توليد و همچنين افزايش توليد و يا ايجاد ظرفيت لازم براي توليد است. در صورتي كه فرض بر اين باشد كه اين افزايش توليد بايد صيانتي باشد و يا به عبارتي به ضريب بازيافت آسيبي وارد نسازد، بايد براي رسيدن به هدف برنامه ريزي دقيق كرد.
دستيابي به هدف يادشده از طريق اتخاذ روش هاي ازدياد برداشت (EOR)، بهبود تاسيسات سطح الارضي توليد (SFI) و افزايش توليد (WPE) ميسر مي شود. روشهاي ازدياد برداشت، مخزن محور بوده و روشهاي افزايش توليد، چاه محور است. با توجه به محدوديت هاي زماني و مالي پيشنهاد مي شود شركت ملي نفت ايران با يك تغيير نگرش و بازنگري در فرايند، با مديريت و نظارت بر توليد و بودجهريزي مرتبط با آن، روش هاي چاه محور را كه نياز به سرمايهگذاري اوليه كمتري دارد و در يك بازه زماني كوتاه منجر به افزايش توليد ميشود، در اولويت كاري خود قرار دهد.
اين امر نياز به تعريف و يا ايجاد نهادهاي مديريتي، برنامه ريزي و نظارت و همچنين تعريف فرايندهاي كاري خاص دارد. بايد با مشاركت شركتهاي بهرهبردار، مديريت برنامه ريزي تلفيقي و نظارت بر توليد و سازمانهاي توليد كننده دانش و فناوري نسبت به غربالگري چاهها بر اساس مشكلات، دلايل ايجاد اين مشكلات و راهكارهاي مناسب چاه محور براي رفع اين مسائل اقدام شود و پس از انجام يك مطالعه فني و اقتصادي، بسته هاي اجرايي اولويت دار براي انجام تيمار چاه باهدف افزايش توليد، تعريف و براي اجرا به شركت هاي عملياتي و يا بخش خصوصي واگذار شوند.
نكته قابل توجه، وجود حلقه يادگيري در اين فرايند است كه منجر به توسعه روش ها و ابزارها در هر فاز و مستندسازي دانش حاصل از اجراي اين فرايند ميشود. حلقه يادگيري به اين معناست كه بعد از اجراي روشهاي افزايش توليد چاه محور ميتوان به تحليل نتايج حاصل از اين عمليات پرداخت و با طراحي سيستمهاي يادگيرنده، بانك دانش ارتباط بين شاخص ها را غنيتر ساخت؛ به اين ترتيب افراد متخصص با دانش بيشتري ميتوانند اين غربالگريها را هدايت كنند و اين يادگيري به صورت فزاينده افزايش يافته و باعث انباشت دانش بومي خواهد شد.